دو دوست دوران کودکی به نام‌های سگ و میرالس در یک روستای کوچک در جنوب فرانسه زندگی می‌کنند و روزهای خود را صرف خوشگذرانی می‌کنند. میرالس برای وقت گذرانی عادت دارد سگ را بی‌رحمانه اذیت کند. اما این تابستان متفاوت است: سگ با السا آشنا می‌شود و عشق شکوفا می‌شود. در حالی که حسادت میرالس را می‌خورد، فاصله‌ای که بین دو دوست ایجاد می‌شود، به هر یک از آنها اجازه می‌دهد رشد کنند و خود را تعریف کنند.

آز برای یک کشاورز صدف کار می کند. صدف را از روی قلب می شناسد، صدها صدف را به راحتی باز می کند. در یکی از آنها، آز تصمیم می گیرد حلقه ای را پنهان کند تا از دوست دخترش جس بخواهد با او ازدواج کند. اما از او جواب مثبت نمی شنود و ...